ܨܓܨღ تنـــهـــــــــــــاترین عشــق روزگـار ღܨܓܨ ܓ✿ در دوری لذتی هست که در با هم بودن نیست، چون در باهم بودن ترس از فراق هست و در دوری شوق دیدار
| ||
|
دیگر هیچ امیدی نیست نمیشود به فرداها نگریست دیگر هیچ کس با ما به از این نیست بهاری نیست زمستان دلپذیری نیست همه چی ،همه کس همه یه رنگن نه خوبن نه بدن نه رنگارنگن دخترا پسرا هیچکدوم نمیدونن دنبال چی دارن میگردن شادن اما با گریه میخندن چه کنیم زمونه ست دیگه خوب میچرخیم با همه میخندیم آخرشم نمیدونیم به کجا بندیم
نظرات شما عزیزان:
کاش می شد هیچ کس تنها نبود
کاش می شد دیدنت رویا نبود گفته بودی با تو می مانم ولی رفتی و گفتی که اینجا جا نبود سالیان سال تنها مانده ام شاید این رفتن سزای من نبود من دعا کردم برای بازگشت دست های تو ولی بالا نبود باز هم گفتی که فردا می رسی کاش روز دیدنت فردا نبود کاش می شد هیچ کس تنها نبود کاش می شد دیدنت رویا نبود گفته بودی با تو می مانم ولی رفتی و گفتی که اینجا جا نبود سالیان سال تنها مانده ام شاید این رفتن سزای من نبود من دعا کردم برای بازگشت دست های تو ولی بالا نبود باز هم گفتی که فردا می رسی کاش روز دیدنت فردا نبود برچسبها: شعر دیگر هیچ امیدی نیست, [ سه شنبه 24 آبان 1390 ] [ 17:48 ] [ ★ --❤amin❤--★ ]
|
|
[ طراحی : ❤--★ تنهـــــــــاترین عشــق روزگـار ★ --❤ ] [ Weblog Themes By :★ --❤ AMIN ❤--★] |